پسرم خدا بر سرم منت نهاد که تو را از دامنش به دامنم رساند! تا اینبار سنجیده تر،آگاه تر،هوشمندتر آغاز کنم با تو رج زدن خویش را! تو آمدی و من چونان بانوی چراغ به دست ابتدای شب را با نوازشت،بوییدنت و بوسیدنت،به ابتدای صبح شلاق می زنم! هزاران بار در چرخش سیال نور و صدا از خود پرسیده ام زیباتر از تویی را خداوند خلق کرده که اینگونه، ساده عاشق ترم میکنی ؟! انگار تمام دنیا به این عشق صادقانه مان تعظیم میکند و عالم به نظاره مان مینشیند! و باز هم خدا از ته تمامی تردیدهایم طلوع میکندو در گوش من و تو و تمام کسانی که دوستشان داریم عشق زمزمه میکند! به یمن بزرگ شدنت عزیزترینم...اینبار که خدا آمد با هم به حریر ردای بلندش آویزان شویم و عا...